نجات یک زندانی به نیت نجات فرزند از قصاص | ماجرای دانشجوی نخبهای که دوست نخبهاش را با یک ماده شیمیایی کشت
تاریخ انتشار: ۸ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۲۹۳۹۶۷
به گزارش همشهری آنلاین، «وقتی به ملاقات پسرم در زندان رفتم و متوجه شدم او نگران همبندیاش است که بهدلیل عدمتوانایی در پرداخت دیه همچنان در زندان است، نیت کردم شرایط آزادی مرد زندانی را فراهم کنم تا شاید با این کار، گره پرونده پیچیده پسرم باز و او هم بهزودی از زندان آزاد شود.» این بخشی از گفتههای مادری است که پسرش نخبه شیمی بوده و از ۳ سال قبل به اتهام قتل دوستش در زندان به سر میبرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پرونده قتلی که نخبه شیمی مرتکب شد، به هفدهم خرداد سال ۹۹ برمیگردد. آن روز این پسر جوان که دانشجوی دکتری دانشگاه شریف بود، با اورژانس تماس گرفت و درحالیکه بهشدت سراسیمه بود گفت: «دوستم یک محلول شیمیایی را سر کشیده و حالش خوب نیست.»
پس از این تماس، نیروهای اورژانس در محل حادثه حاضر شدند و پس از معاینه پسر جوان اعلام کردند که او جانش را از دست داده است. گزارش این مرگ مشکوک به پلیس و بازپرس ویژه قتل اعلام و تحقیقات در این پرونده آغاز شد.
بررسیها حکایت از این داشت که متوفی مدالآور المپیاد شیمی و بورسیه دانشگاه بوستون آمریکا بوده است. دوست او به نام سهراب در بازجوییهای اولیه گفت: من از دوران دبیرستان علاقه زیادی به شیمی داشتم. همیشه به آزمایشگاه میرفتم و محلولهای شیمیایی را باهم ترکیب میکردم. با ترکیب مواد به یک محلول شیمیایی رسیدم که اعتیادآور بود. آخرینبار هم آن را با آبمیوه مخلوط کردم و در یخچال خانه گذاشتم اما دوستم که میهمان من بود، بدون اینکه به من بگوید آن را سر کشید و حالش بد شد و فوت کرد. من اگر میدانستم قصد خوردن آن را دارد، مانعش میشدم و اجازه نمیدادم محلول را سر بکشد.
هرچند سهراب مدعی بود نقشی در مرگ دوستش ندارد اما شواهد و مدارکی بهدست آمد که نشان میداد او به دوستش که وی نیز نخبه شیمی بوده حسادت میکرده است. به همین دلیل برای او به اتهام قتل عمد کیفرخواست صادر و پرونده به دادگاه کیفری فرستاده شد.
در جلسه محاکمه وکیل اولیای دم برای سهراب درخواست قصاص کرد و گفت متهم بهدلیل حسادت به موفقیتهای متوفی، او را با محلول شیمیایی به قتل رسانده است. متهم اما همان حرفهای قبلی خود را تکرار کرد و گفت دوستش بیآنکه او را در جریان قرار بدهد محلول شیمیایی را سر کشیده است. وی گفت: من با دوستم دشمنی نداشتم و به او حسادت نمیکردم. این را خانوادهاش هم میدانند. من و متوفی از دبیرستان با هم دوست بودیم. ما هردو مدالآور المپیاد شیمی بودیم و هر دو در دانشگاه شریف درس میخواندیم. تا اینکه من در مقطع دکتری در همین دانشگاه پذیرفته شدم و دوستم بورسیه دانشگاه بوستون آمریکا را گرفت. وقتی فهمیدم قصد مهاجرت دارد با او تماس گرفتم و خواستم به خانه ما بیاید. من چند سالی بود که به محلول شیمیایی اعتیادآوری که خودم کشفش کرده بودم اعتیاد داشتم و همیشه آن را در یخچال میگذاشتم. وقتی فرهاد به خانهمان آمد به خیال آنکه محلول داخل یخچال آبمیوه است آن را سر کشید و یکباره حالش بد و در نهایت فوت شد. تا زمانی که اورژانس برسد، هر کاری کردم تا او زنده بماند اما نماند.
پس از پایان جلسه قضات وارد شور شدند و متهم را از اتهام قتل عمدی تبرئه کردند و او به اتهام قتل شبه عمد به پرداخت دیه محکوم شد. صدور این حکم، اعتراض اولیای دم را در پی داشت و موجب شد تا پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شود. قضات دیوان حکم را نقص کرده و پرونده برای رسیدگی مجدد به دادگاه کیفری برگردانده شد. دور دوم محاکمه نیز اظهارات شاکی و متهم تفاوت چندانی با اول نداشت. اما این بار قضات دادگاه، قتل را عمدی تشخیص داده و متهم را به قصاص محکوم کردند. این بار پرونده با اعتراض متهم به دیوانعالی کشور فرستاده شد.
درحالیکه حکم پرونده قتل جوان نخبه در دیوانعالی کشور در حال رسیدگی است، مادر او چند روز قبل به شعبه سوم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران رفت و وقتی پیش روی دادیار حسین گودرزی قرار گرفت، گفت که آمده است تا مقدمات آزادی یک زندانی را فراهم کند. او توضیح داد: پسرم در زندان با مردی دوست شده که حدود ۲ سال قبل دوران محکومیتش به پایان رسیده اما توانایی پرداخت دیه را ندارد که از زندان آزاد شود. وقتی به ملاقات پسرم رفته بودم و متوجه سرنوشت این مرد شدم، نیت کردم مقدمات آزادی او را فراهم کنم تا شاید گره از پرونده پسرم نیز باز شود. با تلاش این زن و پرداخت مبلغ دیه، مرد زندانی که از دی ماه سال ۸۹ در زندان به سر میبرد، عصر پنجشنبه، پس از تحمل بیش از ۱۲ سال از زندان آزاد شد و به آغوش خانوادهاش بازگشت.
گفتوگو با مادر پسر نخبه آرزویم آزادی پسرم استمادر سهراب که زندگی دوبارهای به یک مرد زندانی بخشیده، حالا آرزویش این است که پیش از مرگش، آزادی پسرش از زندان را ببیند. او میگوید: بیش از ۲ سال است که زندگی آنها دگرگون شده و همه اعضای خانواده دلشان میخواهد بهزودی سهراب آزاد شود. این زن در گفتوگو با همشهری میگوید که از این به بعد قصد دارد هر کمکی که میتواند برای آزادی زندانیان محکوم به پرداخت دیه انجام دهد.
چه شد که تصمیم به آزاد کردن زندانی گرفتید؟
چند وقت قبل به ملاقات پسرم در زندان رفته بودم که متوجه شدم حال پسرم خوب نیست. وقتی علتش را پرسیدم گفت ناراحت وضعیت همبندیاش است. وقتی جزئیاتش را پرسیدم برایم توضیح داد که همبندی او مردی میانسال و متولد سال ۵۰ است. او همسر و چند فرزند دارد که دلش میخواهد نزد آنها برود اما شرایطش را ندارد. مرد میانسال حدود ۱۲سال در زندان بود درحالیکه دوران محکومیتش ۱۰سال بوده و ۲ سال قبل تمامشده بود اما توانایی پرداخت دیه را نداشت تا طعم آزادی را بچشد.
به چه جرمی در زندان بود؟
جرمش قتل بود اما نه قتل عمد. ماجرای پروندهاش به دی ماه سال ۸۹ برمیگشت. آنطور که پسرم برایم تعریف کرد، دختر این مرد در آن زمان با شوهرش دچار اختلاف شده و به حالت قهر خانه را ترک کرده و به خانه پدریاش در یکی از شهرهای اطراف تهران رفته بود. ظاهرا شب حادثه ۲ برادرشوهر دخترش به مقابل خانه وی رفته و با این مرد درگیر شده بودند. ۲ برادر از قبل برق خانه را قطع کرده و همراهشان چوب، چاقو و قمه برده بودند. به همین دلیل مرد میانسال دید کافی نداشته و در دفاع از خود با چاقو ضرباتی به ۲ برادر زده بود. در جریان این درگیری یکی از برادرها جان باخته و دیگری از ناحیه نخاع آسیب دیده بود. دادگاه هم عمل این مرد را دفاع مشروع تشخیص داده و به این ترتیب مرد زندانی به اتهام قتل شبه عمد به پرداخت دیه و ۱۰ سال حبس محکوم شده بود. اما توانایی پرداخت دیه را نداشت.
چطور مبلغ دیه را تهیه کردی؟
بخشی از این پول را من و شوهرم و پسرم که در زندان است پرداخت کردیم. بخش دیگر را از دوستان و فامیل گرفتیم. حتی شوهرم هم برای این مرد کار جور کرده تا پس از آزادی مشغول به کار شود. خوشحالی این مرد و خانوادهاش به اندازه یک دنیا برایمان ارزش داشت. خانوادهای که اصلا امید به آزاد شدن پدرشان نداشتند، حالا از خوشحالی اشک شوق میریزند. همه این کارها را بهخاطر رضای خدا انجام دادم و به نیت آزادی پسرم. همان روز که پسرم در زندان از سرنوشت همبندیاش گفت، نیت کردم تا شرایط آزادی آن مرد را فراهم کنم تا به این امید که خدا روزی من و خانوادهام را هم خوشحال کند. پسر من، بهشدت مهربان و دلسوز است. او آزارش حتی به یک مورچه هم نمیرسید و من مطمئنم که او جان کسی را نگرفته است. ما اصلا فکرش را نمیکردیم که روزی چنین بلایی برسرمان بیاید و پسرمان پایش به زندان باز شود. حالا بزرگترین آرزویم این است که قبل از مرگم، آزاد شدن پسرم را ببینم. از طرفی میخواهم کمک به زندانیان را ادامه بدهم و شرایط آزادیشان را فراهم کنم تا خدا هم از ما راضی باشد.
کد خبر 716023 منبع: روزنامه همشهری برچسبها زندان قتل - قاتل حوادث ایرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: زندان قتل قاتل حوادث ایران فراهم کنم محلول شیمیایی پسرم در زندان اتهام قتل پرداخت دیه مرد زندانی هم بندی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۹۳۹۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نور محبوسی که خاموش نشد
هر چند تقویمها را ساختهاند تا به ما سال و ماه را یادآوری کنند تا زمان را از دست ندهیم اما این، همه فایده خطکشی سال و ماه نیست. گاه همین خط و نشانهها به ما کمک میکند سری به روایتهای بهجامانده از حوادث و اشخاص در تاریخ بزنیم. وقایع و اشخاصی که برای ما عبرتها و یادآوریهایی با خود دارند. در این میان میتوان مدعی شد تقویم شیعه برای ما بچه مسلمانها، سراسر ذکر و یادآوری است. به همین دلیل بر آن شدیم در مجموعه نوشتههایی، برخی از این یادآوریها و ذکرها را بیاوریم.
مناسبتهای ماه شوال را که مرور میکنی، در برخی روزها بیشتر از بقیه ممکن است مکث کنی. یکی از این روزها، سالروز دستگیری امام کاظم(ع) توسط هارون عباسی است. آنطور که شنیدهایم و میدانیم، آغاز امامت ایشان همزمان با دوران استقرار و ثبات خلافت عباسیان است. سلسلهای که دارای حکام مستبدی بود و به حکومتدارای همراه با خفقان و تهدید و بگیر و ببند، مشهور بودند. طبیعی است در چنین شرایطی، شخصیتی مانند امام موسی کاظم(ع) روز خوش نداشته باشد. بنا به روایتهای تاریخی، علت اصلی اسارت و زندانی کردن امام موسی کاظم(ع)، شهرت امام و دسترسی شیعیان به ایشان و توجه بیسابقه مردم به آن حضرت است. حضرت موسی بن جعفر(ع) در طول دوران امامتش بارها از طرف خلفای عباسی احضار و زندانی شد. در مورد مدت زندانی بودن امام(ع) گزارشهای مختلفی وجود دارد که میتوان گفت مدت آخرین اسارت منتهی به شهادت ایشان چهار تا پنج سال و مجموع اسارت ایشان در دوران زندگیشان، بین 10 تا 12سال است. اگرچه در بسیاری از موارد، امام(ع) در خانه برخی از افراد، محصور و تحت نظر بودند؛ اما در مواردی حکومت عباسی به شکنجه ایشان در زندانهایی مخوف و سیاهچالها میپرداختند که در زیارتنامه حضرت به این موضوع اشاره شده است. بر اساس گزارشی دیگر، هارون گاهی برای تفریح به پشتبامی میرفت که مشرف به زندان بود. روزی به ربیع گفت این پارچه چیست که هر روز آن را داخل زندان میبینم؟ ربیع گفت: پارچه نیست! موسی بن جعفر است که پس از فجر تا هنگام نماز ظهر به سجده میرود. هارون گفت: او از راهبان بنیهاشم است! ربیع از او پرسید: پس چرا در زندان بر وی سختگیری میکنی؟ هارون گفت: چارهای نیست!
نخستینبار امام در زمان خلافت مهدی عباسی از مدینه به بغداد تبعید شد که زمان دقیق آن ذکر نشده است. اما دومین بار به وسیله هارون در ۲۰شوال سال ۱۷۹ق در مدینه دستگیر و ۷ ذیالحجه در بصره در خانه عیسی بن جعفر زندانی شد. نفوذ معنوی امام کاظم(ع) در دستگاه حاکم بهحدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین وزیر دولت عباسی، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر(ع) بودند و به دستورات ایشان عمل میکردند. هارون سرانجام در سفری که در سال 179 به خانه خدا رفت، از عظمت معنوی امام و احترام خاصی که ایشان در بین مردم داشت بیش از پیش آگاه شد. او پس از بازگشت به مدینه و زیارت مرقد پیامبر(ص) تصمیم گرفت موسی بن جعفر(ع) را دستگیر و زندانی کند. به دستور هارون در زمان انتقال آن حضرت از مدینه به بصره، کجاوههایی در مسیر همراه با کجاوه امام حرکت کردند تا در طول مسیر از راههای مختلف مسیر خود را تغییر دهند و به این ترتیب مردم ندانند امام را به کجا و با کدام کجاوه بردند. این سیاست برای مأیوس کردن مردم و بیخبری از تبعیدگاه امام(ع) بود، سیاستهایی که نشاندهنده ترس حاکمان مستبد از نور و عظمت این امام بزرگوار بود؛ ترسی که به شهادت ایشان منجر شد. اما تاریخ گواه معتبری برای شکست استبداد و باقی ماندن نور است.
زهره هاشمی